به هر جال حتی یک آزمایش اجمالی تداوم هنر ایران را چه از نظر مفاهیم کلی و چه در جزئیات ثابت می کند تفوق تمایل به تزیین که می توان آن را صفت برجسته و معیار خطا نا پذیر هنر ایران دانست زمینه مشترکی را در تمام مراحل تغییر از ماقبل تاریخ تا دوره های جدید به دست می دهد. و در نتیجه این تمایل است که کمال مطلوب در تزیین یعنی وضوح، دقت، نظم طرح موزون و گویا و ریزه کاری و ظرافت آمیخته به وسواس صنعتگران خود به خود حفظ می شده است. علاوه بر اصولی که به نظر می آید ایرانیان در تمام مراحل فرهنگ خود، بالطبیعه صاحب آن بوده اند استعداد خستگی نا پذیری هم در ابداع و قدرتی خود زا در طرح اشکال گیرا و شاد و بدیع داشته اند که به این اصول نیرو می بخشیده است. از این گذشته تقریبا در تمام ترکیبات نشان نوعی روحیه اشرافی حفظ شد اما این مسئله یک محدودیت منفی به بار نیاورده بلکه در آن عشقی برای خلق جلال و شکوه مشهود است که گاه نیز چنان که دیده شده از حد گذشته است. اگر پیراستگی مد نظر نبود توجه به شکوهمندی از این نیز فراتر می رفت .
رابطه بین دین و هنر در نزد ایرانیان
رابطه بین هنر و مذهب از آنجا که هر دو از یک سر چشمه آب می خورند همیشه یکی از مسائل فهم تاریخ فرهنگ بوده است مذهب را نیروی الهام دهنده هنر می شناسد و هنر را خادم ضروری مذهب و مورخان همیشه به ارتباط متقابل توجه داشته اند لیکن در دوره انحطاط مذهب این ارتباط به راحتی نادیده گرفته می شود. و یا حتی انکار می شود. بررسی تاریخ اولیه هنر ایران به حل این مشکل اساسی کمک خواهد کرد خلاصه آنکه با این بررسی روابط مورد بحث بر کنار از قشر تداعی های مانوس و مزاحم آشکار خواهد شد. هنر آزاد و درخشان عصر حجر در اروپا و شمال آفریقا نشان می دهد که انگیزه زیبایی دوستی تا چه حد جزء ذات بشر بوده است. متاسفانه این هنر زود پژمرده و دنباله ای نیافت و ناگزیر تنها شواهد ناچیزی در زمینه ارتباط روانی و فرهنگی این انگیزه را در ابتدایی ترین صورت خود به دست می دهد. می توان حدس زد که محرک نقاشان غار، ایمان به جادو بوده است و این امید کورانه که نظیر به نظیر منجر می شود و تصویر زن بارداریا موفقیت در شکار موجب فراوانی اولاد یا صید می شده است. هنر ایران بر خلاف مواردی که ذکر شد از همان ابتدا رشته پیوسته ای بود که مفهوم آن به تدریج روشن و روشن تر شده و بالاخره بدون آنکه این رشته گسیخته شود با تاریخ مکتوب پیوسته است. البته هر چه بیان مفاهیم صراحت پیشتر یافته افکار نیز در عین حال پیچیده و مشخص تر شده است. به این جهت نقوش و نشانه های آیمانی سفال های ما قبل تاریخی شوش و حوزه تخت جمشید نمی تواند با نقش اهورا مزدای زمان هخامنشیان یا ساسانیان که مفهومی اخلاقی دارد و آفریده ذهنی تکامل یافته است برابری کندو لی شواهد فراوانی هست که ثابت می کند مجموع این نقش ها و تزئینات را یک نظام مذهبی به وجود آورده است و خود این شواهد تا اندازه ای می تواد ارتباط میان آیین واقعی و حضور سحر و جادو را در ذهن ساکنان فلات ایران در هزاره چهارم قبل از میلاد نشان دهد از همین جا آشکار می شود که وقتی انسان تازه زندگی ابتدایی شهری شهری را شروع می کرده مذهب و هنر به نحو تفکیک نا پذیری در ذهن او به هم آمیخته بوده است. هنر برای توسل به نیروهای مرموز بوده ولی هر نیایش در نقش ژی که از حد ضروری برای تسلی و تسکین فراتر می رته تجسم می یافته است. یک خدنگ یا چلیپای ساده و یا طراح اجمالی یک گل و بوته می توانست برای توسل به آسمان، ماه، یا نور خورشید کافی باشد گویی سفالگران که در تخت جمشید قسمت قابل توجهی از جمعیت را تشکیل می دادند، زیرا سفالگری بیشتر به تولید وسایل خانه می پرداخته مجبور بوده اند دعای خود را تا آنجا که استعداد شان اجازه می داد با صور زنده و بدیع و موزون ترسیم کننده به این ترتیب تاریخ بشر ایران، همبستگی هنر و مذهب را اثبات می کند و نشان می دهد که چگونه هر دوی اینها در کشف و شهود فضیلت اعلی که بالمال حقیقی تر و موثر تر و مقتدر تر از عالم محسوسات است به هم مدد می رسانند.