رئوس یک سیاست مستقل کمونیستى چه میتوانست باشد

بنظر من براى شکل دادن به سیاست کمونیستى در ابتدا میبایست به آن روندهاى پایه اى ترى که نفتا بر آن استوار است و گامى در یاین امتداد بشمار میرود، توجه کرد. سیاست کمونیستى میبایست بر مبناى شناخت و درک این مولفه ها بنا گردد.

١- جهانى شدن سرمایه: تحولات تکنولوژیک دهه هفتاد به سازماندهى تولید و توزیع کالا و خدمات خصلتى هر چه بیشتر جهانى داده است. امروز کمتر کالایى را میتوان سراغ کرد که بخشهاى مختلف طبقه کارگر در چهار گوشه جهان مشترکا در تولید آن دخالت نکرده باشند. سرمایه به حیطه عملکرد نظام سرمایه دارى گسترش و نفوذ بیسابقه اى بخشیده است. به این روند پایه اى میبایست یکى شدن سرمایه در بلوک شرق و غرب را نیز افزود. سرمایه تولید و توزیع را در سطح جهانى سازمان میدهد. سیاست کمونیستى کارگرى نیز باید بر مبناى استنتاجات از این آرایش سرمایه استوار گردد.

٢- ادغام اقتصادى آمریکا، کانادا و مکزیک در شرائط فعلى امرى محتوم و اجتناب ناپذیر است: با نفتا و یا بدون نفتا سرمایه بخشهایى از زنجیره تولید را به مکزیک و یا کشورهاى مشابه، که در آن نیروى کار ارزانتر است، کارگر به حکم نظامهاى سرکوبگر سرمایه از درجه تشکل کمترى برخوردار است و رادیکالیسمش به بند کشیده شده است، منتقل خواهد کرد. با نفتا و بدون نفتا مشاغل زیادى در صنایع اتوموبیل سازى، لوازم و ابزارآلات، نساجى و غیره به کشورهاى دیگر منتقل خواهند شد. بدون نفتا نیز کارهاى زیادى از بین خواهند رفت. اگر نفتا متوقف هم میشد، این کارها یا منتقل شده یا از بین میرفتند. رشد تکنولوژى و کاربرد آن، هر روزه در این نظام منجر به بى خانمانى کارگران میسود. سرمایه با نفتا پاسپورت و اجازه مهاجرت دریافت نکرد. از طرف دیگر شکست نفتا مترادف با تضمین شغلى براى کارگر نیست. این ارزیابى از حرکت سرمایه میبایست جزیى از تبلیغات گرایش کمونیستى-کارگرى در مقابل عوامفریبى سرمایه را تشکیل بدهد.

٣- سرمایه و دستاوردهاى کارگرى در محدوده کشورى: دستاوردهاى جنبش کارگرى در بسیارى از کشورها و از جمله در آمریکا اساسا در محدوده کشورى و در مقابله با طبقه حاکمه این کشورها بدست آمده اند. این دستاوردها در روابط کار در محدوده کشورى تثبیت شده اند. با گسترش سازمان جهانى پروسه تولید سرمایه در تلاش براى درهم ریزى این چهارچوب میباشد. این درهم شکستن نتیجه تبعى پروسه ادغام افتصادى در شمال آمریکا است. با نفتا یا بدون نفتا این چهارچوب در حال فروریزى است. نه فقط سطح اشتغال و دستمزد و غیره مورد حمله قرار گرفته و میگیرند، بلکه کلا روى پیشروى هاى تاریخى کارگر آمریکایى در محدوده کشورى قلم گرفته میشود. با شکسته شدن محدوده کشورى براى سرمایه این دستاوردها عملا از رسمیت مى افتند و سست میشوند. نتیجتا قالبهاى ملى و کشورى دستاوردهاى کارگرى ظرف قابل اتکایى در حرکت رو به جلوى کارگرى نخواهند بود. درک این واقعیت تاریخى میبایست جزئى از هر نقشه عمل کمونیستى-کارگرى باشد. باید براى گسترش و دستاوردها و تقویت کردن افق منفعت عمومى و بین المللى در صفوف جنبش کارگرى تلاس کرد. این حکم دویست ساله سیاست کمونیستى کارگرى است.

با توجه به این روندهاى پایه اى بنظر من کمونیستها میبایست با توضیح تحولات جارى و آنچه در حال وقوع است معناى واقعى دعوا بر سر نفتا را روشن میکردند. آرى و نه، هیچکدام سیاست اصولى براى کارگر نبود. آرى و نه به دو آلترناتیو سرمایه در جامعه بود. به هر دو افق کارگر باید نه میگفت.

از طرف دیگر در تقابل با مجموعه تهاجم سرمایه کارگر میبایست براى تضمین آن موقعیت اقتصادى-اجتماعى اى تلاش کند که زندگى روزمره اش در تمامى ابعاد هر چه بیشتر از نیازهاى خانمان برانداز سرمایه مستقل و منفک گردد. اگر نظام فعلى قادر به تامین زندگى انسانى براى تمامى احاد جامعه نیست، نتیجتا این نظام را باید کنار زد. استنتاج از این احکام پایه اى در ابعاد مشخص تر، پرداختن به مسئله کم کردن ساعات کار با درآمد مکفى را در دستور عاجل فرار میدهد. باید به مسئله بیمه بیکارى براى همه کسانى که آماده به کارند پرداخت. بیاد به نیروى اتحاد کارگر بیکار و شاغل براى تحقق اهداف فوق متکى شد. باید براى این مبارزات تدارک دید، باید به استقبال این شرائط رفت. مسئله اینجاست که زندگى انسانها را نباید به وجود سرمایه ربط داد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.